خلاصه خبر :   حکايتي از مثنوي معنوي کري مي خواست به عيادت بيماري برود.انديشيد که هنگام احوال پرسي ممکن است صداي اورانشنوم وپاسخي ناشايسته بدهم.
تاریخ : 24/06/1388      ساعت : 09:39
نویسنده خبر: مدیر سایت                
متن خبر :
حکايتي از مثنوي معنوي

کري مي خواست به عيادت بيماري برود.انديشيد که هنگام احوال پرسي ممکن است صداي اورانشنوم وپاسخي ناشايسته بدهم.
ازاين رودرپي چاره برآمدوبالاخره باخود گفت:بهتراست پرسشهارا پيش ازرفتن بسنجم وپاسخ رانيزبرآورد کنم تادچاراشتباه نشوم.
بنابراين پرسشهاي خودراچنين پيش بيني کرد:

-ابتداازاومي پرسم حالت بهتراست؟ اوخواهد گفت "آري" من درجواب مي گويم:خدا را شکر

-بعدازاومي پرسم چه خورده اي؟ لابد نام غذايي راخواهد آورد.من مي گويم گوارا باد.

-درپايان مي پرسم پزشکت کيست؟ نام پزشکي رامي گويدومن پاسخ مي دهم:مقدمش مبارک باد.

...................................

چون به خانه ي بيماررسيد همان گونه که ازپيش آماده شده بودبه احوال پرسي پرداخت:

-کر گفت:"چگونه اي؟"

بيمارگفت: مُردم

کر گفت: خدارا شکر

بيمارازاين سخن بيجا برآشفت.

-بعدازآن پرسيد:"چه خورده اي؟"

بيمارگفت: زهر

کر گفت: گواراباد.داروي خوبي است.

بيمار ازاين پاسخ نيزبيشتربه خود پيچيد.

-بعد ازآن کر گفت:" ازطبيبان کيست او کاوهمي آيد به چاره پيش تو؟"

بيمار که آشفتگي وناراحتي اش به نهايت رسيده بود در پاسخ گفت:

عزرائيل مي آيد, برو.

کر گفت: پايش بس مبارک.شاد شو


كليه حقوق اين اثر متعلق به Http://www.KaraNarmafzar.Com ميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.